آرادآراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

آراد نبض زندگی

دوستون داریم..

سلام گل بهار نارنجم... اول از همه ممنونیم از همه دوستایی که تا این مدت همیشه کنارمون بودن و تنهامون نزاشتن مخصوصا تو این مدتی که بابایی مسافرت رفته بود...توی این مدت به قدری کامنتهای زیبا و با احساسی برامون اومده بود که واقعا شرمنده دوستای عزیزمون شدیم..از همتون ممنونیم ..بدونین که خیلی دوستون داریم و اینکه بابایی از مسافرت برگشت و به تنهاییمون خاتمه داد شکر خدا... آرادی از دیدن بابایی گل از گلش شکفته بود و نمیدونست که چطوری عوض این چند روزو در بیاره...مرتب توی بغلش بود و بوسش میکرد. .. به بهانه های مختلف از جاش بلندش میکرد...بابایی هم که بدتر از اون...انگار خیلی بیشتر از ما دلش برامون تنگ شده بود به طوری که به سرعت خودشو به خونه...
27 دی 1391

بابایی دلمون برات تنگ شده...

سلام عشق مامان... الان که دارم این مطالبو میتویسم درست 3 روز و 3 شبه که بابایی خونه نیست و ما هم کلی دلمون براش تنگ شده. ..آخه بابایی رفته مسافرت ...با دوستاش رفتن مشهد...خیلی دلم میخواست ما هم میرفتیم ولی خب قسمت نشد...خیلی احساس تنهایی میکنم ...بابایی زود برگرد ... هر روز چند بار تلفنی باهاش صحبت میکنیم ولی چیزی از احساس تنهاییمون کم نمیکنه ...البته درسته که همه اینجا کنارمونن از آقاجون اینا گرفته تا آتا اینا و خاله اینا ولی خب هیچ کس جای بابایی رو پر نمیکنه ...از صبح تا شب خونه آقا جون ایناییم بعدش برای خواب با خاله سمانه برمیگردیم خونمون...دیشب توی خواب داشتی بابا میگفتی...دلم کباب شد. ..هر وقت ازت میپرسم بابا کجاست میگی قاقا یعنی ب...
23 دی 1391

روزمرگی..

سلام پر پروازم... الهی مامانی قربونت اون قد و بالات بره که روز به روز بزرگتر و آقاتر میشی. ..چند وقتی میشد که نبودیم و چیزه خاصی ننوشتیم واسه همین اومدم کمی بحرفیم ...کارای خاصی بعد از شب یلدا تا امروز انجام ندادیم...فقط روز اربعین نذری دندونی پختیم. ..یه چند بار هم بیرون رفتیم و بقیه روزا هم خونه بودیم و خوردیم و خوابیدیم... قراره فردا شب بابایی برای 3 روز بره مشهد. ..خوشا به حالش ...من که دارم از حسودی میترکم ...ولی از بابتی هم خیلی خوشحالم آخه خیلی وقتی میشه که بابایی نرفته مشهد ...با دوستاش تصمیم گرفتن برای 28 ماه صفر اونجا باشن ...انش الله که به سلامتی برن و برگردن... بعدش اینکه بالاخره این مامان تنبلت موفق شد و رفت از خ...
19 دی 1391

شب یلدا...

سلام و صد سلام به تنها بهونه زندگیم... یلدا مبارک عزیز دلم...ایشالا که همیشه سلامت باشی و با هم یلداهای زیادی رو پشت سر بزاریم...ایشالا که همیشه شاد باشی و موفق... شب یلدا همیشه جاودانیست/زمستان را بهار زندگانیست شب یلدا شب فر و کیان است/نشان از سنت ایرانیان است واما یلدای امسال... امسال هم مثل سالهای قبل مهمون خونه آقاجون اینا بودیم و دور هم کلی خوش گذروندیم مخصوصا با وجود نازنین گل پسرم شیرینی بیشتری داشت امسال ...با شلوغیایی که میکردی کلی دلبری میکردی و کسی هم از گل نازکتر بهت چیزی نمیگفت و تو هم تا میتونستی آتیش میسوزوندی... آقا جون اینا مهمونای دیگه هم داشتن که عبارت بودن از خوانواده دایی بابایی ...یعنی همون خوانواده...
1 دی 1391
1